بایگانی برای دسته: مطالب

۵ راه برای اینکه همسر خود را درگیر نتورک کنید

سوال مشترکی که لیدرهای نتورک مارکتینگ می پرسند این است که ” چطور همسرم را درگیر رویاهای نتورک مارکتینگ خودم بکنم؟”

تصور کنید که یک مرد جوان هستید، و به تازگی شغل پاره وقتی یافته اید که می تواند پاسخی باشد برای تمام پرسش هایتان (برای احساس در هم شکستگی تان، خستگی تان و کمبودهای مالی تان)

یکی از دوستانتان این کار را انجام میدهد. این کار برایش جواب داده است. برای اولین بار بعد از سال ها هیجان‌زده هستید- شیرجه زده و در یک شرکت نتورک مارکتینگ غوطه ور می شوید.

همسرتان، همراهتان، پدر بچه هایتان از این کار خوشش نمی آید. و از همان ابتدا با نگاه انتقادی به ایده های بزرگ شما چشم دوخته . به نظر خجالت زده و آزرده میرسد. و این موضوع کم کم باعث دلخوری شما می گردد.

چطور میتواند تا این حد منفی باشد؟

او حتی حاضر نیست کمی با شما راه بیاید و به این بیزینس نگاهی واقعی بیاندازد و ببیند که شما برای چه چیزی تا این حد هیجان‌زده هستید. بدون حمایت او، کم کم این حس به شما دست میدهد که ممکن است قادر به انجام این کار نباشید.

چکار خواهید کرد؟

این سناریو بسیار معمول است. نه تنها در نتورک مارکتینگ، بلکه این اتفاق ممکن است در هر بیزینسی که یک مادر آن را صورت میدهد، بیفتد. سر به هم کوبیدن و بحث کردن درباره این موضوع در حضور فرزندان، چیزی را حل نخواهد کرد.

صدها زن وجود دارند که نتورک موفق خود را در کنار همسر منفی‌شان ساخته اند (و آن همسر، حالا که پول از سر و کولش بالا میرود، بسیار علاقمند است تا خاضعانه قبول کند که اشتباه میکرده و قادر بوده “رئیس خودش را اخراج کند”)

چطور میتوانید آن زنهای موفق را دوست بدارید، و به همسر خود رسیدگی کنید؟

۱- متوجه این موضوع باشید که احتمالا همسر شما، دارد از روی ترس با شما رفتار میکند.

او از تغییراتی که شما در حال ایجاد هستید می ترسد. او از این “چیز” مجهول بزرگی که بیزینس شماست و شما دارید انجامش میدهید میترسد. نتورک مارکتینگ معمولا سابقه بدی دارد چون بسیاری از افراد آن را بسیار ضعیف انجام میدهند. سعی کنید رفتار او را بر اساس ترس ببینید. این باعث می شود تا پاسختان را به کاری که انجام میدهد تغییر دهید. به او نشان بدهید که هنوز هم طرف او هستید و خیلی عصبانی نشده و حالت تدافعی به خود نگیرید. سعی کنید حرف های او را بشنوید. دلسوز باشید- آیا او از شما حمایت نمیکند؟ چون تغییری که در حال رخ دادن است را دوست ندارد.

۲٫ توضیح بدهید که شما نسبت به این کار وظیفه دارید

بی ریا باشید. بگذارید او بداند که عاشقش هستید، اما این کاری ست که با عقل خودتان می خواهید انجام بدهید. از او بخواهید که فقط یک سال از شما پشتیبانی کند تا بتوانید به او ثابت کنید “اشتباه میکند”. بدترین اتفاقی که ممکن است بیفتد چیست؟ او می تواند بخندد و به شما بگوید: “دیدی گفتم!” بهترین اتفاقی که در پایان آن سال می تواند رخ دهد چیست؟ حالا شما میتوانید بگویید “دیدی گفتم” و نشان دهید حالا که ثابت کرده اید می تواند هر چند هنوز هم کم، حقوق ثابتی دربیاورد، چه خوب می شود اگر بتوانید بیزینس خود را به مرحله بعدی برسانید.

۳- نمونه هایی از زنهای موفقی که توانسته اند به اهدافی مشابه آنچه شما دارید برسند، بیابید

ببینید کدامشان داستان همسر منفی را داشته اند. ربط دادن محترمانه این داستان به همسرتان، میتواند بسیار قانع کننده باشد. باعث می شود همسر شما به این فکر کند که اگر این پروژه را برای شما دشوار سازد، شما و خانواده تان چه چیزهایی را از دست خواهید داد. یکی از بهترین راهها برای انجام این کار، گذاشتن مجله هایی با عنوان چنین داستانهایی در جای جای خانه است….حتی داستانهای موفقیت از دیگر شرکت ها هم میتواند برای یک همسر منفی، متقاعد کننده باشد.

۴- به او بگویید دوست دارید به پرزنت شما درباره این شرکت نگاهی بیندازد

از او بخواهید کسی که شما را در این کار معرفی و حمایت میکند، شما را ملاقات کند چون میخواهید یک فرد حرفه ای به سوالات او پاسخ بدهد. بگذارید بداند که این کار به دانسته های خود او کمک خواهد کرد. با این کار، با یک تیر دو نشان خواهید زد –به او کمک میکنید که واقعا بفهمد چه خبر است، و در حین پاسخ به سوالات خوب و اساسی، آموزش خود را سرعت می بخشید. فقط با توضیح دادن نمیتوانید همسرتان را وادار کنید تا به این اطلاعات نگاه کند. شما باید به تصمیم او احترام بگذارید. اما تعهد و خواست شما برای اینکه او خودش با خواست خودش به سمت شما بیاید (یا نیاید) راه بسیار قدرتمند و جذابیست برای ارتقای بیزینستان.

۵- روی یک پاداش برای یکی از اعضای خانواده یا یک خانواده وقتی به هدف مشخصی رسیدید، توافق کنید

شما همیشه دلتان تعطیلات میخواست؟ این میتواند یک پاداش فوق العاده باشد و حتما لازم هم نیست خیلی پرخرج باشد. مثلا رفتن به سینما؟ یا یک شام در یک رستوران برای شما و همسرتان –یا تفریح آخر هفته؟ آیا همسرتان به یک ماشین جدید نیاز دارد؟ همانطور که به این اهداف میرسید، دائما اهداف جدید مشخص کنید. این کار بسیار انگیزشی ست و دلیل فداکاری کردن ها را ملموس میکند. (زمان صرف شده و پس انداز کردن)

میدانم گفتم ۵ راهکار، اما این یکی جایزه است:

• زمان بندی کنید

راجع به زمانی که قرار است با خانواده سپری کنید، به وضوح صحبت کرده و از آن نکاهید. برای وقت گذرانی با همسرتان زمان صرف کنید و برایش هزینه نتراشید. همانطور که با توجه به تعهد کنونی تان بیزینستان را می سازید، سرتان بسیار شلوغ خواهد شد. برایش برنامه ریزی کنید و آماده باشید.

داشتن یک همسر منفی یکی از آن مشکلاتی ست که در زمان شروع سفرتان به نتورک مارکتینگ، غیر قابل عبور به نظر میرسد. یادتان باشد صدها زن از این مانع عبور کرده و به اهدافشان رسیده اند. آنها کارشان را رها کرده و با زمان، پول و توسعه فردی توانسته اند به روابط معنی دار در حال رشدشان با فرزندانشان، پدر مادرشان و حتی خودشان، بازگردند.

صد در صد ارزشش را دارد  و شما لیاقتش را دارید… 😉

• از سری مقاله نتورک مارکتینک ام ال ام بازار

منبع: https://networkingtimes.com/blog/2017/04/16/5-tips-for-getting-your-spouse-on-board

لمس قلب ها، تغییر زندگی

قدرت یک

انجی هایناتا : لمس قلب ها، تغییر زندگی

کسب و کار در اندونزی، انجی هایناتا رهبر بازاریابی شبکه ای بین المللی و کسی که سازمانش به وسعت پنج قاره است. انجی در حال و اوضاع وخیم و فقر بزرگ شده است و کسب و کار بازاریابی شبکه ای خود را ابتدا در سال ۱۹۹۲ شروع کرده است. بعد از پشت سرگذاری بسیاری از پستی ها و بلندی های زندگی، او سرانجام موفق به ایجاد یک “سیستم پشتیبانی” برای تیم خود به نام شبکه عقیدتی آزادی جهانی (FFG) شد. انجی و رهبران او معروف به سازماندهی تعاملاتی افرد هستند که به شرکت کنندگان در بهبود تمام جنبه های زندگی آنها کمک می کنند.

انجی هایناتا , شرکت کنندگان

به ما کمی در مورد نحوه ی بزرگ شدن خود بگویید.
انجی هایناتا : من در سال ۱۹۶۲ تحت نام چینی خود، Ong Hian Tjoen به دنیا آمدم. پدرم Ong Tjoey Moey از فوجیان، چین بود. مادرم Oey Giok Tjoen از سانداکان مالزی بود. من دوران کودکی خود را در شهر کوچک, تاکاران, جزیره بورنئو شرق استان اندونزی گذراندم.

ما یک خانواده فقیر بودیم. پدر و مادر من نُه تا بچه ها داشتند. من هشتمین فرزند بودم. پدر من یک کارگر ساده در یکی از شرکت های کوچک بود. درآمد او برای یک خانواده ی بزرگ اصلا کافی نبود. پدر و مادرم به ما سخت کار کردن را آموختند. در هشت سالگی کمک به پدر و مادر خود را شروع کردم، هر کاری که می توانستم برای بدست آوردن پول انجام دهم، را انجام می دادم. من سال های کودکی را برای حمایت از خانواده به سر بردم. به عنوان مثال، به جنگل برای پیدا کردن چوب می رفتم. در آن زمان ما هیچ گونه برقی نداشتیم، بنابراین ما نیاز به چوب برای طبخ برنج و وعده های غذایی داشتیم. مادرم همیشه در تلاش برای تکمیل درآمد پدرم توسط پرورش مرغ و اردک بود، و او همچنین برخی از کارهای کشاورزی را انجام می داد.

برخی از چیزهایی که شما در حین بزرگ شدن خود آموختید چه بوده است؟
انجی هایناتا : پدر و مادرم بیدارشدن در صبح زود و آماده بودن برای کار را به ما آموختند. پدرم در این مورد نظم بسیار داشت. سخت کار کردن هرگز برای من مشکل نبوده است.

حتی اگر فقیر بودیم، پدرم هرگز هر چیزی را از کسی به تقلب بدست نمی آورد و یا پول مردم را از راه های کلاهبرداری نمی گرفت. او یک مرد بزرگ از نظر صداقت بوده و همان گونه بودن را به ما آموخت. قبل از درگذشت او، او بچه هایش را یک به یک نام می برد. هنگامی که همگی ما کنار بستر او نشسته بودیم، او پیام های گذشته خود را به ما انتقال داد: همگی ما برای انجام همه آنها با صداقت، قول دادیم. در جامعه کسب و کار چینی که من در آن بزرگ شدم، اعتماد و صداقت مهم ترین دارایی بود.

این آموزش خوبی بود و هنگامی که من در بازاریابی شبکه ای، این فلسفه را بکار بردم. من با همه افراد در گروه بطور مشابه عشق و احترام می ورزیدم. برای من مهم نبود که به چه اندازه گروه ها کوچک و یا بزرگ بودند. همه ی آنها را بطور یکسان دوست داشتم. صادقانه بگویم، گاهی اوقات این آسان نیست، زیرا بخشی از این حکمت را از پدرم آموختم که باید آن را اعمال کنم.

بسیاری از نتورکرها کاملا بی توجه نسبت به امر “عشق واقعی داشتن” در کار بودند. آنها تنها دوست دارند که به هر گروهی که درآمد بیشتر برای آنها تولید می کند، توجه و عشق بیشتری داشته باشند. از منطق خود برای ایجاد کسب و کار خود استفاده می کنند. آنها تنها تمرکز خود را به طور عمده بر روی پول قرار دادند و فراموش کردند که این کسب و کار مردمی است. این یکی از اشتباهات رایج برای نتورکرها است.

انجی هایناتا و بچه های سیاه پوست

در شبکه من، ما گروهی کاملا جدی و بسیار قوی هستیم. همدیگر را دوست داریم، بنابراین می توانیم یک تیم قوی ایجاد کنیم. من مشابه همین مورد را به گروه خود آموزش می دهم. شما باید شبکه ی خود، زیرمجموعه خود و آپلاین خود را با عشق و احترام برابر، دوست داشته باشید. سه درس بزرگی که من از پدرم آموخته بودم و آن را بکار بردم، این است که کسب و کار بازاریابی شبکه ای من با کار سخت، صداقت، و عشق و مراقبت برابر است.

چگونه بازاریابی شبکه ای را پیدا کردید؟
انجی هایناتا : برای امرار معاش و حمایت از مطالعات بیشتر من در سورابایا، به عنوان منشی در یک شرکت کوچک کار می کردم. حقوق و دستمزد من در سال ۱۹۸۳ تنها ۴۰۰۰۰ روپیه، حدود $۳۰۰ دلار در ماه بود. بدیهی است که اصلا کافی نبود، بنابراین در زمان فراغت، من کارهای دیگری برای کسب درآمد بیشتر انجام می دادم. من ساعات اضافی کار خود را تحمل می کردم. در همین حال، بسیاری از دوستان کالج من نیاز به کار نداشتند، چون پدر و مادر آنها کاملا غنی و پولدار بودند.

قبل از پایان مدرک دانشگاه خود، شروع به کار برای یک شرکت بزرگ کردم و پس از فارغ التحصیل شدن به شرکت بزرگ دیگری در Sidoarjo نزدیکی سورابایا نقل مکان کردم.

من بازاریابی شبکه ای را در سال ۱۹۸۶ یافتم. یکی از دوستانم در دانشگاه به من معرفی کرد، اما درک نمیکردم که چرا در آن زمان بازاریابی شبکه ای نامیده شده بود. او به من یک محصول را به فروش رساند و من را بعد از آن هرگز فالو نکرد. من حدس می زنم که او اصلا کسب و کار درک نکرده بود. پس از اینکه من محصول از او خریداری کردم، من هرچیزی در مورد او را فراموش کردم.

تا یک روز، یکی از بچه های قدیمی من در شرکتی که با من کار می کرد و بازاریابی شبکه ای را بصورت پاره وقت انجام می داد، این تجارت را با من به اشتراک گذاشت. پس از چند سال، او از کار اصلی خود برای انجام این کسب و کار (نتورک) بصورت تمام وقت استعفا داد. هر سال او سفرهای رایگان به کشورهای مختلف به دلیل کسب و کار بازاریابی شبکه ای خود به دست آورده بود.

منظور شما دقیقا از “سیستم پشتیبانی” چیست؟
انجی هایناتا : داشتن یک سیستم پشتیبانی در کسب و کار ما بسیار مهم است. یک قیاس ساده تفاوت بین تلفن همراه با نرم افزارهای بزرگ و پیچیده و یکی بدون نرم افزار پیچیده خواهد بود. در حالی که سیستم پشتیبانی یک “نرم افزار” است. در کسب و کار ما، شرکت همچنین “سخت افزار” نامیده می شود، درحالی که سیستم پشتیبانی “نرم افزار” است. در اولین کسب و کار من، یک سیستم پشتیبانی نداشتم، بدین منظور که من تا به حال تنها سخت افزار بدون نرم افزار داشتم. بازاریابی شبکه ای در مورد ساخت یک دارایی است. این فلسفه رابرت کیوساکی “شبکه مساوی با دارایی” و “سرمایه مساوی با ثروت” است. برای تبدیل شبکه خود به دارایی، شما نیاز به یک سیستم پشتیبانی دارید.

یکی از بهترین چیزها در مورد مدل کسب و کار درآمد انفعالی است. اگر می خواهیم درآمد انفعالی در کسب و کار خود کسب کنیم، باید تمرکز بر تقلید صحیح داشته باشیم. هنگامی که میخواهیم شبکه را به یک دارایی تبدیل کنیم، ما نیاز به آموزش تیم خود درمورد نحوه صحیح روش تکثیرسازی انجام کارهای تکراری داریم. اگر ما یک سیستم پشتیبانی که به افراد می آموزد که چگونه این کار را به انجام رسانند داشته باشیم، هر کسی در شبکه ما کارهایی در مسیر خود را انجام می دهد. این مورد برای سازمان من در شرکت اولم که در آن هیچ سیستم تکثیرسازی نداشتیم، اتفاق افتاد و باعث ریزش تیمم شد. من از آن درسهای بزرگی یاد گرفتم.

پس از اینکه تیم خود را از دست دادید، چگونه شما آن را مدیریت کردید؟
انجی هایناتا :  از آنجایی که من در آن موقع از کارم استعفا داده بودم، زمان واقعا سختی برای من بود. من واقعا به مبارزه و چالش مالی افتاده بودم. به سادگی برای دوام آوردن، شروع به کسب و کارهای معمولی دیگر کردم. من داشتم زندگی خود را از نو میساختم، اما نه بخت و اقبالم را. این آنچه که من می خواستم انجام دهم، نبود. من فقط پول بدست آورده بودم، اما هیچ ارزش دیگری در سایر جنبه های زندگی به دست نیاورده بودم. من هنوز هم معتقد به بازاریابی شبکه ای بودم و می دانستم که این مدل کسب و کار عالی بود.

چون قلب من هنوز هم در بازاریابی شبکه ای هست، یکی از اعضای سابق زیرمجموعه ام، من را به یک شرکت دیگر معرفی کرد. من فرصت را دیدم و پیوستم و از اشتباهاتم آموختم. سازمان جدید را با یک سیستم درست ساختیم. و نام آن را “شبکه عقیدتی جهانی” گذاشتیم.

انجی هایناتا

شروع به ساخت کسب و کار خود در جاکارتا، پایتخت اندونزی کردیم. من شبکه جدید خود را از صفر شروع کردم، چون شبکه های قبلی ام ناپدید شده بودند و همه از هم پاشیده شده بودند. شروع به آموزش مفهوم تکثیرسازی و صاحب کسب و کار خود بودن کردم. سی دی آموزش فشرده برای آموزش افراد بصورت گام به گام برای نحوه انجام کسب و کار داشتیم. ما در شخصیت سازی، نگرش، و رهبری تمرکز کرده بودیم. در سال ۲۰۰۱، من به آنچه که رویای هر نتورکری است، دست پیدا کردم: آزادی مالی و زمانی!

ما یک آموزش شگفت انگیز در فوریه ۲۰۰۳ به نام زندگی خود را ارزش گذاری کنید، راه اندازی کردیم. پس از حضور در این آموزش، افراد شروع به تغییر کردند: آنها سیگار کشیدن را متوقف کردند، نوشیدن الکل ر ا متوقف کردند، مواد مخدر را متوقف کردند، روابط بهتری را ساختند و در بسیاری از جنبه های دیگر زندگی بهبود یافتند. این آموزش، بطور کامل زندگی افراد را تغییر میداد.

منبع: networkingtimes

۱۵ خط از اسطوره های موفقیت!

1. “اگر هنوز مایل به ریسک کردن در امور معمول خود نیستید، شما باید برای مسائل پیش و پا افتاده ریسک هایی تعیین کنید.” – Jim Rohn

2. “فرصت ها به خودی خود اتفاق نمی افتند، شما آنها را ایجاد می کنید.” – Chris Grosser

3. “بین یک رهبر و پیرو، نوآوری تمایز ایجاد میکند.” – Steve Jobs

4. “نقطه شروع همه موفقیت ها تمایل و خواسته ی واقعی است.” – Napoleon Hill

5. “جاده دستیابی به موفقیت و جاده دستیابی به شکست تاحدودی دقیقا مشابه هم است.” – Colin R. Davis

6. “همانطورکه قرن جلوتر خود را پیش بینی میکنیم، درمیابیم که رهبران واقعی کسانی هستند که به دیگران قدرت خواهند داد.” – Bill Gates

7. “اگه جایی که الان درونش ایستاده ای را نمی پسندی، بلند شو و جایت را عوض کن… تو که درخت نیستی…!” – Jim Rohn

۸٫ “هر زمان که شما خودتان را در کنار اکثریت مردم پیدا کردید، آن زمان، زمان مکث و تأمل است.” – Mark Twain

9. “موفقیت … شناخت هدف خود در زندگی، رشد برای دستیابی به حداکثر پتانسیل خود، و کاشت بذری است که دیگران را هم به منفعت می رساند.” – John C. Maxwell

10. “برای انجام کارهای بزرگ، نباید تنها عمل کنیم، بلکه رویاپردازی هم لازم است داشته باشیم و نه تنها برنامه ریزی کنیم، بلکه همچنین باید ایمان و باور داشته باشیم.” – Anatole France

11. تنها برای موفق بودن تلاش نکنید، بلکه برای باارزش بودن تلاش کنید. – Albert Einstein

12. دشوار ترین چیز، تصمیم برای عمل کردن است، مابقی صرفا سرسختی است. – Amelia Earhart

۱۳٫ زمان شما محدود است، بنابراین وقت خود را برای زندگی کردن به شیوه زندگی دیگران هدر ندهید. – Steve Jobs

14. “آدم بدون هدف مانند کشتی بدون سکان است.” – Thomas Carlyle

15. هیچ راز و رمزی برای موفقیت وجود ندارد. این نتیجه آمادگی، کار سخت و آموختن از شکست است.”– Colin Powell

دکستر و بِرِدی یاگر (Dexter & Birdie Yager)

پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان در سال ۱۹۵۷، یاگر پیوسته مشاغل فروشندگی را در پیش گرفت. او ابزار اتومبیل های فورد و باشگاه آبجو یوتیکا را به فروش می رساند.

دکستر یاگر کار خود را در شهر کوچک رم, در نیویورک، به عنوان یک فروشنده آبجو شروع کرد. بسیاری از مردم در آن شهر ورشکسته شده بودند, و به صورت پرداخت های چک به چک زندگی خود را سپری می کردند، و هیچ امیدی برای کسب درآمد جهت زندگی عادی خود را نداشتند. یاگر می گوید از همان روزهای اول زندگی، “ما کسی را که تا به حال رویاهای بزرگ داشته باشد و یا دست کم حتی در مورد آنها صحبت کند، را در آنجا نمی شناختیم.” دکستر ۹۵ دلار به عنوان یک فروشنده خودرو و نماینده کارخانه آبجو سازی درآمد داشت، در حالی که بِرِدی مشغول به کار به عنوان یک اپراتور کلید پانچ در پایگاه نیروی هوایی محلی بود.

هنگامی که یکی از آشنایان او، اَموِی را در سال ۱۹۶۴ پیشنهاد داد، یاگر سریع آن را پذیرفت. “اَموِی بالاترین اولویت من شد،” او یک بار گفت. من با آن کار در هفت روز هفته، خوردم، خوابیدم و نفس کشیدم.”

دکستر یاگر بعنوان افسانه ی اَموِی و یا پدربزرگ بازاریابی شبکه ای شناخته شده است. دکستر موفقترین سازمان ام ال ام در تاریخ اَموِی را ساخته است. دکستر و بردی یاگر کامیابی خودشان را برای ایجاد فرصت های شگرف انگیز که هیچ گاه در هرشرایط دیگری امکان پذیر نبود، استفاده کردند. مهربانی و لطف آنها شامل اهدا به بسیاری از خیریه ها می شود.(همچون baptist children homes, easter seals, the ebenzer orphanage of africa و بسیاری دیگر)

به هیچ کس اجازه ندهید که رویای شما را بدزدند.      

هنگامی که از دکستر و بردی درمورد بزرگترین عوامل موفقیت آنها سوال شد، آنها همیشه و به سرعت بر اهمیت شناخت اینکه رویای شما چیست، و اینکه هرگز اجازه ندهید که رویاهایتان از بین رود، تاکید کردند.

دکستر می گوید:”رویای بزرگ داشته باشید و اجازه ندهید که کسی آن را بدزدد”. “و تنها در مورد افراد موفق مطالعه نکنید. با افراد موجود در اطراف خود که بیشتر آنها را تحسین می کنید، ارتباط برقرار کنید.

دکستر و بردی تاکید می کنند که قسمت اعظمی از آنچه که رویاها را به واقعیت تبدیل می کند، تعهد همیشگی است. بردی می گوید “ما بسیار سخت کار کردیم، ما تمام سعی و تلاش خود را کردیم تا به آخرین حدی که میتوانستیم، هوشمند باشیم، و درست هر آنچه را که در آن زمان باید انجام می دادیم را دادیم”.

بخشی از این تعهدات، نشان دادن آنچه که برای دیگران امکان پذیر است، می باشد. دکستر می گوید: “شما باید مجموعه مثالهایی را ایجاد کنید و برای دیگران، خود یک تمثیل باشید”. “افراد برنامه های خاصی را پیروی نمی کنند، آنها مردم را دنبال می کنند. باید دقت کنید که چقدر می توانید پیش روید به منظور اینکه به دیگران نشان دهید که تا چه حد آنها هم می توانند پیش روند. لیدر کسی است که راه را می شناسد، راه را درپیش میگیرد و آن راه را نشان می دهد.”

دکستر می گوید: “هرکسی به رویایی نیاز دارد”.

بردی می افزاید: “و هرکسی به کسی نیاز دارد که آنها را دوست بدارد”.

با آمدن از جایی که ما پیش از این بودیم، هیچ راهی برای تصورهرچیزی که نزدیک به آنچه که ما امروز داریم، وجود نداشت. – “بردی”

رهبران واقعی، درست همان مردم عادی همراه با رویاهای فوق العاده، تصمیم مناسب و نظم و قوانین هستند. – “دکستر”